- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
گلزار زمین خوبتر از خُلد برین است هر سو نگرم نور خداوند مبین است دامان زمین سجده گه روح الامین است در بیت ولایت پسری ماه جبین است این شمع فروزان حرمخانۀ دین است این نجل علی دسته گل اُمّ بنین است در باغ ولا عطـر گـل یاس مبارک آمد به جهان حضرت عباس مبارک امروز بـنی هـاشـمـیان را قـمـر آمد از بحر خـروشـان ولایت گهـر آمد گـلـزار امـیـد عـلـوی را ثـمـر آمـد یـا فــاطـمـۀ اُمّ بـنـیـن را پـسـر آمـد گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد بر حـیـدر کـرّار، حـسیـنـی دگر آمد لبخند حسن بر گل رخسار حسین است خیزید که میلاد علمدار حسین است عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش عباس که گردیده مَلک محو جمالش هرگز نرسد دست به دامان کمالش بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش دائم صـلـوات نـبـی و احـمد و آلـش عطر نبوی میدمد از باغ خصالش شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش ای شیر خدا بوسه بزن بر سرو رویش ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش ای مِهر ببر سجده به خاک سر کویش ای ماه زگردون بگشا دیده به سویش ای خضر ببر آب بقا از لب جویش ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش ای سیّد عشاق به بر گیر چو جانش گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش این طفل نه سرباز فداکار حسین است سقّا و سپهدار و علمدار حسین است جان بر کف و پیوسته خریدار حسین است چشمش همه دم باز به رخسار حسین است لبخند به لبهاش زدیدار حسین است پیداست که در قلزم خون یار حسین است بنوشته به پیشانیَش از روز ولادت عباس بُوَد عـاشـق ایـثار و شهـادت عبّاس حـسیـنی بُوَد از روز ولادت عـبـاس بود مـنـتـظـر روز شهـادت عـبـاس کـند با تن بیدست عـبـادت عباس دهد بر همه گان درس رشادت عباس سراپا به حـسین دارد ارادت عباس گرفته است در این کوی سعادت عباس، غـمـی جز غـم دلـدار ندارد عباس، حسینی است به کس کار ندارد من روز ازل رشـتـۀ آمـال گـسـستم من دل به ولای پسر فـاطـمـه بـستم من عاشق و دل باخـتۀ عهـد الـستم من درهـم و دیـنار عـدو را نپـرستم من منتـظـر تیـر بـلا بودم و هـستـم این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم من در طلب شیر، نیام تشنۀ دردم من کودک گهـواره نیام مرد نبردم قـنـداقـهام از دامن گهـواره بـرآرید در زیر قـدمهـای امـامـم بـگـذاریـد شیرم به چه کار آید شمشـیر بیارید بر دامن گهـواره ز خـونم بـنگـارید عباس، حسینی است حقیرش نشمارید بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید از لعـل لبـش زمـزمـۀ عـشق برآید ای بحر خجل، از لب عطشان تو عباس ای عشق و وفا آمده حیران تو عباس ای در ره دلدار به کف جان تو عباس ای دین خدا عاشق ایـمان تو عباس ای عالم و آدم همه قربان تو عباس ای فوق شهیدان، شرف و شأن تو عباس پیوسته دلم یاد تو و یاد حسین است میلاد تو همچون شب میلاد حسین است در برج ولایت قمری تو قمری تو بر نخـل ولایت ثمری تو ثـمری تو در بحر فضلیت گهری تو گهری تو در سینۀ عاشق شرری تو شرری تو بر خلق دو عالم پدری تو پدری تو الحق که علی را پسری تو پسری تو تو یـوسف دو فـاطمه و چار امامی در بـیـن تـمـام شـهـدا مـاه تـمـامـی از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد برنی سرت آئینۀ مصباح هُـدی شد افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه کافتاد نگاهت به لب خشک سکـینه ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو بـر سیّـد عـشّـاق نـمـایـنـده توئی تو در سینۀ ما، نور فـزایـنـده توئی تو بر هر گـره بسته گـشایـنده توئی تو در قلزم خون ماه فروزنده توئی تو الهـام تو و لطف تو وجـود تو بـایـد بیفیض تو میثم چه بگوید چه سراید
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
وقـتـش رسیـده تا به بـیـانم تـوان دهید این حرفهای مانده به دل را زبان دهید تا مـیـوۀ رسیـدۀ مـضمـون به ما رسد قدری درخت واژۀ تـان را تکـان دهید حالا که مـاه آمـده پـیـدا ترین شده ست یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست شعبان برای ماست گواراتر از رجب شیرین تر است شهدِ لب یارم از رطب عـرض ارادتـم به ابـاالـفـضـل بـارهـا بُـرده مـرا به جـرگـۀ بـیاخـتـیــارهـا با این که با اصالت و ارباب زاده بود یک عمر چون رعیّت این خانواده بود مـا جـز خـدا به غـیر تـوکـل نمیکنیم ما جـز به اهـل بیت تـوسـل نمیکـنـیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
شام ما را سحر رسید امشب آسمان را قـمـر رسید امشب عـشـق ایـنـجـا قـدم قـدم آمـد بنـویـسـیـد او ابـا لأدب است او به خلق تمام ما سبب است در کرمخانه کار او بذل است ذکـر هـر روز ما ابـوفـاضل دردهــا را دوا ابــوفــاضــل عالمی غرق در جمال تو باد مـرد مـیـدان مـا جـگـر دارد رزم حـیـدر در او اثـر دارد کیست او؟ اینقدر مثال علیست آمـده اقــتــدا بــه یــار کــنــد لشگر کـفـر تـار و مـار کـنـد بـیـن میـدان رزم شد غـوغـا ای دلـیــر نـبــردهـا عـبـاس غـیـرت شـاه کـربـلا عـباس گرچه دستی نمانده بر تن تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
خدا با تو وا کرده درهای خود را به گِردت دوانده قمرهای خود را چه نور عظیمی چه شاه و وزیری زمانی که میدان نفس گیر میشد زمانی که لشگر سرازیر میشد تو سلطان میدان درآن زَمهریری به میدان رسیدی و عالم به پا شد که با تو خـدایِ مجـسّم به پا شد تو مانـند مولایـی و در غـدیـری اگر بـار دیـگـر قـدم را بکـوبی بـهـم دستـگـاه سـتـم را بکـوبـی الا نـور عـیـنی و بـدرالـمُـنـیـری امام سجاد علیه السلام خـدا آرزویِ عـلـی را بـر آورد حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد تو حُسنِ قـدیـمی و خیـر کـثـیری اگـر ما به یـادت اگر یـادِ مـایی تـو آرامـش حــیــدرآبــاد مـایـی تو ایـرانـی و قـبـلـۀ این مسیـری کـشـیـدم بـرای تـو کــربـبـلایـی شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی کـشـیـدم خودم را فـقـیـر فـقـیری اگر عـمهات تکیه گاهت نمیشد اگر بیـنِ آتـش پـنـاهـت نـمیشد تو جان داده بودی زمانِ اسیـری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
حـیـدری در خـانـۀ حـیـدر به دنـیـا آمده یا که امشب حمـزهای دیگر به دنیا آمده ای فـدائـیـان دربـار حـسین و مـجـتـبـی چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده ای پریشان، ای گرسنه، ای گرفتار، ای فقیر الـــســـلام ای زادۀ آزادۀ اُمُّ الــبــنـــیــن ای مـسیـح سـفـرههای سـادۀ اُمُّ الـبـنـیـن دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت تو که هستی؟ که علی زد بوسه بر دستان تو تا ابـد هـم اولـیـا هـم انـبـیـا حـیـران تـو ای ابالغـوث، ای ابـالقـربه، امیر عـلقـمـه ای ستون کربلا، ای قرص مهتاب حسین حضرت صاحب علم، ای یار نایاب حسین اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی با همه نیروت حـامیِّ بنی الزهـرا شدی تا خـبـر پـیچـیـد افـتاده عـموی خـیـمهها
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب بـاران لطافت مثل کـوثـر دارد امشب مـردی بـه بیهـمـتـایـیِ دریـا مـیآیـد بـهـر حـسـیـن بـن عـلـی سـقـا مـیآیــد امشب شب شور و شب ذکر و نماز است امشب به سوی آسمانها راه باز است از رأفتش رحمت همی میریزد این مرد از زلف هایش راه شب میریزد این مرد بـایـد خـدا در وصف او قـرآن بسازد یا بلکه تـندیسی خود از ایـمان بسازد او آمـد و مـهــتـاب را بـیآبــرو کـرد مـاه رخـش را آسـمـانهـا آرزو کـرد این مرد یعنی صورت اخلاص ارباب این مـرد یعنی شاخـههای یاس ارباب تـکـیـه زده دنـیـا به دستـان ابـالفـضل جان علی بسته است بر جان ابالفضل تو کـاشف الکـربی، همیشه بینظیری بر خانهات رو کرده امشب را فقیری خـیلی ضریـح با صفـایت دیـدنـی بود آن گـنـبـد و گـلدستـههـایت دیـدنی بود آن روز با مشک و علم… آبی نخوردی شد سینهات لبریز غم… آبی نخوردی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا ، حضرت عباس و سیدالساجدین علیهما السلام
تا از رخ مـاهِ ما نقـاب افـتاده است از چـشم ملائـك آفـتاب افـتاده است ای مـانده به گرداب گـناهان برخیز كشتی نجات ما به آب افـتـاده است ******************* از سـوره "والـشـمـس"دلم شد آگـاه كه از پی خـورشیـد ز راه آیـد مـاه یك روز پس از حـسین عـبـاس آمد لا حـــــول و لا قــــوّة الا بـــالــلــه ******************* معـبـود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی مـسـجـود عـلی بـن حسیـن بن عـلی گـفـتم به خـدا زینت عُباد تو كیست فـرمود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
دریــایِ دُر از دلِ صـدف مـیآیــد تـبـریکِ سه نور، با شعـف میآیـد خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند عـطـرِ صـلـوات از نـجـف مـیآیـد ********* محمود ژولیده********** شعـبـان مَـه با صـفـای خـاتـم باشد مــیــلاد ســه آزادۀ عــالــم بــاشــد نـذر قـدم حـسیـن و عـباس و عـلـی ذکــر صـلـواتِ مــا دمـــادم بـاشــد ********* محمود ژولیده********** مولا که دو چشم حیدری وا میکرد یک لحظه نظر به هر دو دنیا میکرد امـا گـهِ سِـیـر قامـتـت یـا عــبـاس با گردش سر، تو را تماشا میکرد ********* قاسم نعمتی********** او با تـو که تـمـرین منـظم میکرد تصویر جـوانیاش مجـسم میکـرد امــا عـجـبـا کـه ذوالـفــقـار حـیــدر در پیش غضبهای تو سر خم میکرد ********* قاسم نعمتی**********
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
عشق، امشب خودنمایی میکـند تا سـحـر فـرمـانـروایی میکـند آمـده مـیـلاد مــاهـی بـینـظـیـر مـیرسـد فـرزنـد دلـبـنـد امـیــر ای مسلـمانان گـل حـیـدر رسیـد کـودکـی مانـنـد پیـغـمـبر رسیـد عـطـر و بـوی یـاس، دنـیا آمـده حـضـرت عـبــاس دنــیــا آمــده آمـده عـمــری عـلـمـداری کـنـد لـشـکـر اسـلام را یــاری کــنـد دین خود را برجهان اثبـات کن مجـلس ما را پُـر از صلوات کن این گـل زیبا، ابوالفضل علیست خوش قد و بالا ابوالفضل علیست جـلـوۀ مـاه بـنـی هـاشم نکوست او بـرای اهـل ایـمـان آبـروست بـا مـرام و بـا کـمـال و بـا ادب خدمت مولای عـالم روز و شب حضرت عـبـاس، مـاه عـالـمیـن ای که بستی عهد و پیمان با حسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
بنفـسی انت ای سر تا قـدم ایـثار و آقایی جـمالت با نگـاه یـوسف زهـرا تـمـاشایی حیا را تا صف محشر حیا از گردش چشمت خجالت میکشد از ماه رخسار تو زیبایی تمام روزها ای کاش بودی چارم شعبان که میکردی تو با خورشید حُسنت عالم آرایی گرفـته در بغـل اُمِّ بـنـیـنت دم به دم گوید که عباس من از روز ولادت هست زهرایی تو ای سر تا قدم غیرت چه کردی در دل دریا که بر لبهای خشکت چشم غیرت گشته دریایی به جز تو ای علی خصلت ندارد هیچ فرمانده مـقـام پاسـداری و عـلـمداری و سـقـایـی تو آن ماه دل افروزی که در جمع بنی هاشم به دنبال سرت خورشید کرده راهپیمایی تو هم باب المراد عالمی هم اشجع و الناسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی بنفـسی انت ای دست علی در آستـین تو شجاعت سجده آوردست بر خاک زمین تو کیم من تا فدایی تو گردم ای که در وصفت بـنـفـسی انت فـرمـوده امـام راستـیـن تو از آن رو سجده میبالد به خود تا دامن محشر که نقشش مانده ای روح عبادت بر جبین تو سزد بر خود ببالد تا قیامت ظهر عاشورا به یاد دست و تیغ و حمله فتح المبین تو امامت پیش رو خیزد ادب پشت سرت آید شرافت در یسار تو شجاعت در یمین تو تو آن عبد خداوندی که در دامان گهواره تـولای حـسین ابن عـلی بـودست دین تو اگر اذن شهـادت میگرفتی از امام خود به دشت کربلا خون می گذشت از صدر زین تو درود تشنگی بر لب سلام آب بر خاکت که گردد تا قیامت بحر، دور تربت پـاکت سلام الله بر دستی که با آن در صف محشر شفاعت میکند از شیعـیان صدیقۀ اطهر اگر زهرای مرضیه تو را فرزند خود خوانده یقین دارم به فرزندی قبولت کرده پیغمبر سزد جبریل هنگام نبردت ظهر عاشورا برآرد از جگـر پیوسته فریاد هو الحـیدر تو داری از امیرالمومنین ارث شجاعت را تو بُردی از همان اول ادب را ارث از مادر تو و بابت امیرالمومنین هستید دو ساقی تـو سـقـای بـیـابـان بلا او سـاقـی کـوثـر به غیر از تو که سر نشناختی از پا به موج خون که یک لحظه به راه دوست داده دست و چشم و سر بسا عاشق شنیدم در همه دوران عمر خود خدا داند ندیدم عاشقی را از تو عاشق تر گرفتی چون علم بر دوش خود انگار میدیدم امیر المومنین آورده رو در قلعـۀ خـیـبر نـدیـده دیـدۀ تـاریـخ جـز روز نـبـرد تـو که از یک تن گریزد در صف پیکار یک لشکر چگونه حمله آوردی که دشمن شد ثنا گویت سلام میثم بیدست و پا بر دست و بازویت
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
بـر سـپـهـر دین آمـده مـهــتـاب زادۀ حـــیـــدر، یـــاور اربــاب ماه بی مثـل و قـرین ابـوفـاضل لالــۀ امّ بــنــیـن ابـــوفـــاضــل در مـعرفـت سر آمدی یا ابالفضل خوش آمدی مـهـربـان یـار حـسیـن بن عـلـی یـار و دلـدار حـسـیـن بن عـلـی جــان مـا فــدای راه عـشـق تـو ای عـلـمـدار حـسـیـن بن عـلـی ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲) ********************************************************* در حـریم راز، او حـسـیـنی بود از هـمان آغـاز، او حـسیـنی بود آمــده کـه جـان بــه راه او دهـد سـر بـه خـاک مـقـدم دلـبـر نهـد بـوسد پـدر مـاه رویش چشمان و دست و بازویش آمـــده مـــیـــر ســپـــاه ثـــارالله آمــــده گـــــرمــــی آه ثــــارالله آمـده کـه در نــبــرد عــاشــورا جـان کــنــد فـــدای راه ثــارالله ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲) ********************************************************* ما که روی لـب زمـزمـه داریـم حـاجـت صـحـن عـلـقـمـه داریـم ای مـــحــافــظ حـــریـــم آلُ الله بـــانــی دســت کـــریـــم آلُ الله با تیغت ای، کوه غیرت کم کن روی، وهّابیت عـالـمـی تحت لـوایـت یا عـباس جـان شیـعـه به فـدایـت یا عباس کی شـود که یـک شـب جـمـعـه شویم زائـر کـرببـلایت یا عباس ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
پخش سبک ( به سبک: ماه رسول خدا؛ شد پر نور و ضیا) آمــده کـوکـب دیـن؛ لالۀ امّ بـنـیـن نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس ساقی جام یـقـیـن؛ یاور حبـل متین نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس آمده ماه هـاشمی یـاور و غـمخوار حسیـن گـل بریزید آی عاشقـا آمد عـلـمدار حسین ای بهـار عـالـمـیـن ابـوفـاضل بر علی نور دو عین ابوفاضل از همـان میان گهـواره بـودی تو فـنـاءِ فی الحسین ابوفاضل سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲) ******************************************* آمـده روح ادب؛ زادۀ شـاه عـرب نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس خـیـرُ الـعـبادِ همه؛ باب مرادِ همه نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس دیـده گـشـوده بـه دنـیـا بـچـه شـیـر اسـدالله از همـان اوّلـش بوده مَحـوِ جـمـال ثـارالله بین قنداقه با اون روی زیباش دلـربـای مهر و ماه و کـوکـبِ آمـده دسـتــه گـل امّ الــبــنـیـن خـنـده بـر روی لـبـای زیـنـبِ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲) ******************************************* به مصطفی و بتول؛ به اهل بیت رسول نـور دو عـیـنـی؛ عـلـمـدار حـسـینی به عاشقـان خـدا؛ خـمیـنـی و شهـدا نـور دو عـیـنـی؛ عـلـمـدار حـسـینی ای که شدی تو عاقبت زائر روی فـاطمه یک شب جمعه قسمت کن بیام پابوست، علقمه رُکن و مـیـقـات دلم ابوفـاضل باب حـاجـات دلـم ابـوفـاضـل ذکـر زیـبــای تـو آوای جـانـم ای منـاجـات دلـم ابــوفـاضـل سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
پخش سبک ۱ پخش سبک ۲ ( به سبک خانۀ زهرا و علی ) چارم شعبان شده و؛ آمده خورشید شرف نـور دل امّ بـنـیـن؛ گـل پسر شاه نجـف قـبلـۀ حاجـات همه؛ شـور مناجـات همه مشعر و رُکن و حَجَر و؛ کعبه و میقات همه یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی ************************* آمده دلدار حسین؛ آن گل بی خار حسین والهِ رُخسار حسین؛ یار و علمدار حسین آنکه بُوَد رتـبـۀ او؛ سَروَر خـیـل سُعَـدا بوده هـمـیشه ز ادب؛ خـادم شـاه شُهَـدا یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی ************************* گشته بهشتی دلـم از، رایحـۀ گـلـشن تو سائل درگاه تـوأم؛ دست من و دامن تو رهـروِ وادیِ ولا؛ هـمـدم رنجـی و بـلا قسمت ما کن نجف و؛ علقمه و کـرببلا یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
واله روی زیـبـایت؛ هـمۀ آل پـیـغـمـبـر بنشسته از مقدمت؛ خنده بر لبهای حیدر مهر سما؛ ماه زمیـن دسته گـل ام الـبنـیـن خوش آمدی ابوفاضل؛ خوش آمدی ابوفاضل **************************** خورده پیوند ازعاطفه؛ دیدۀ مادر بر رویت دل برد از حور و ملک؛ بوسۀ خواهر بر رویت ای کعبۀ عشق و وفا عـزیـز آل مصطـفی خوش آمدی ابوفاضل؛ خوش آمدی ابوفاضل **************************** ای که در مکتب ادب؛ مقتدای همه هستی زادۀ ام الـبـنـیـن و؛ پـسر فـاطـمـه هستی ای بهترین یار حسین عباس علمدار حسین خوش آمدی ابوفاضل؛ خوش آمدی ابوفاضل
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
باز در سینه ها صفا پخش است نوری از جلوۀ خدا پخش است نـور انـوار کـربلا پخش است عطریاس است درفضا پخش است باز دنیـا سرای احـساس است همه جا گفتگوی عـبـاس است ای خــدا از جـمـال تـو پــیــدا یـل ام الــبــنــیــنــی و زهـــرا عالـمی قـطره؛ حضرتت دریـا بـا وفــایـی و پـرچــمـت بــالا روی تـو بـوسه گـاه مـولا شـد خنده کردی و گل شکـوفـا شد ای که عـمـری قـرار اربـابـی گـوشـه ای ز اقــتــدار اربـابـی جــلــوۀ کــردگــار اربـــابـــی حـیـدر و ذوالــفـقـار اربــابــی تـو مـکــرر عــلـــیِّ کــرّاری آمــدی تـا کـنــی عــلــمـداری دردهـا را دوا ابـالـفضل است شیرِ شیر خـدا ابوالفضل است نجـف مرتضی ابالـفضل است حـیـدر کـربـلا ابـالـفضل است ای سراپای تو پُـر از بـرکات بر جـمـال خـدایـیـت صلـوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
ای دل هر دو جهـان محو فریبائی تو در چمن هیچ گلی نیست به زیبائی تو همه گل ها به گلستان ادب صف بستند تـا بـبـیـنـنـد دمی روی تـمـاشـائـی تو تا پراکند خـدا عطر دل انـگـیز تو را غرق گل شد همه جا فصل شکوفائی تو چون نسیم سحری عقده گشائی تو بود بر لب مـرغ سـحـر نغـمـۀ شیـدائی تو شب میلاد تو با بوسه به روی چو مه ت می کـنـد دست خـداونـد پـذیـرائـی تـو ادب آموز جهانی و به دانشگه عـشق پُر شد از شرم و ادب دفـتر دانائی تو از غـبـار قــدم نـور دل فـاطــمـه بـود به خـدا در همه جا سـرمـۀ بیـنـائی تو همه شب تا به سحر بر سر سجّادۀ عشق غرق ایـمان و دعـا شد دل دریائی تو تکیه بر بازوی خیبر شکن حـیدر زد شور اخـلاص تو و دست تـوانـائی تو چشمۀ علقـمه شرمنده ز ایـثـار تو شد آفـریـن بـر ادب تو، به شـکـیـبـائی تو همۀ هستی تو دست و سر و جانت بود در ره دوست فـدا شـد همه دارائی تو باب حاجات خلایق توئی و خلق جهان چشم دارند بر آن مـعـجـز عیسائی تو هرکسی بر سر خود شور و هوائی دارد دل پُـر شور «وفائی» شده شیدائی تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
آسمان امشب ز دامن جای گل ریزد ستاره مـاه، سرگرم تماشـا مهـر مبهـوت نظاره مرحبا ای ماه شعبان، ماه آوردی دوباره ماه آوردی دوباره ماه، نه! یک مـاه پاره قلب آلالله خـرم، چـشم خـیـرالـناس روشن خـانۀ مـولا شده از طلعـت عـبـاس، روشن چشم دل بگشا که وجه خالق اکبر ببینی شیـر ثـارالله را در دامـن حـیـدر ببـیـنی بلکه در آغوش حیدر، حیدر دیگر ببینی ساقـی عـترت کنار ساقـی کوثـر ببـیـنی چـشـم شو تا بنـگـری آیینۀ حـقالـیـقـیـن را شیـر ثـارالله و شمـشیـر امیـرالمـؤمنـیـن را فاطمه! امالبنـین! شیـرخدا را شیر زادی مرحبا! مادر که بر دست خدا شمشیر زادی سـورۀ انـا فـتحنـا را بهیـن تفـسیر زادی لشکر پیروز دشت کربلا را میـر زادی شیرِ شیر داور است این پای تا سر حیدر است این فاش میگویم که زهرا را حسین دیگر است این روی داور؛ دست حیدر؛ خصلت و خوی رسولش سیر معراج الهی هم صعودش هم نزولش کیست این ریحانةالحیدر که زهرای بتولش کرده در اوج سرافرازی به فرزندی قبولش؟ نقش پیشانیش باشد این که این یار حسین است حضرت عباس، سقـا و علمدار حسین است اوست آن عبدی که کس نشناخت او را جزامامش ناتمامش خواندهام خوانم اگر ماه تمامش لرزهها افکنده بر پشت سپاه کفر، نامش از خـدا و انـبـیـا و اولیـا بــادا سـلامـش شأن او شـأن امامت دست او دست کرامت سایۀ قـدش قـیـامت تا قـیـامت راست قامت جز علی هرکس بگوید مدح او باشد شکستش بوسهگاه مرتضی روی و جبین و چشم و دستش گشت تقدیم خدا روز شهادت بود و هستش دست از دست و سر و جان شست در عهد الستش بر وفای عهد خـود تا پای جان استاد، آری! هم شعار بذل جان سرداد هم سر داد، آری! ای که با خون خدا ممزوجی و خون خدایی دستگیر عالم و سردار دست از تن جدایی نور چشم فاطمه، مصباح مصباحالهدایی بلکه در روز قیامت بر شهیدان مقتدایی تو عـلـمـدار حـسـیـنـی تـا ابـد یـار حسیـنی شیر عاشورای خون و مرد ایـثـار حـسینی بازوی فرزند زهرا دست از پیکر جدایت چارده معصوم را باشد به لب ذکر ثنایت بلکه هنگام ولادت کرده شیر حق دعایت کیستی تو که امامت گفت جان من فدایت؟ ای هــمـه آزادمـــردان شـاهــد آقــایــی تـو خـضـر با آب حـیـاتـش تتشـنـۀ سـقـایـی تو آب دریا نعره زد تا جرعهای از آن بنوشی غیرتت میگفت باید چون دل دریا بجوشی بین دریا تشنه باشی آب دریـا را ننوشی مرحبا! تا آخرین خط عطش باید بکوشی ای شـرار تـشـنـگـی نـور چـراغ مکـتب تو بـحـر سـوزان تـب تو آب عـطـشـان لب تو تــو دلـت آرام امـا آب دریـا بـیقـرارت علقمه رفع عطش کرده ز چشم اشکبارت بلکه دریا قرنها گردیده بر گرد مزارت آب شد خون جبین و گشت جاری بر عذارت سوخت در آب روان بر تشنگان پا تا سر تو شک ندارم اینکه زهرا خوانده خود را مادر تو دل گرفـتار تـو امـا تـو گرفـتار حـسینی جـان جانانی و با جانت خریدار حسینی از ولادت تا شهادت محو دیـدار حسینی بلکه فردای قـیامت هـم عـلـمدار حسینی کیستی تو؟ کیستی تو؟ ای عطش آب بقایت وقت جـان دادن پیـمبـر آب آورد از برایت ای سلام آب بر لبهای خشکت تا قیامت ای پس از ایثار جان خویش هم یار امامت یافته عشق و وفا از خون بازویت سلامت سائل درگاه تـو آقـایی و جـود و کرامت این تویی مولا! که منت بر سر میثم نهادی نخل خشکش را ز بحر بیکرامت آب دادی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
مــادر مــاه بـنـیهـاشـم! قــمـر آوردهای نـخـل امــیــد ولایـت را ثــمـر آوردهای بـحـر مـوّاج کـرامـت را گهـر آوردهای کـلک صنع کـبـریـایـی را اثـر آوردهای هرچه در وصفش بگویم خوبتر آوردهای بـر امیـرالـمـؤمنین زیبــا پسـر آوردهای این پسر شمشیر و شیر عترت پیغمبر است پای تا سر حیدر است و حیدر است و حیدر است این پسر دست علی دست علی دست خداست این پسر یک مطلع الانوار مصباح الهداست این پسر تا حشر ثاراللّهیان را مقتداست این پسر قربانی کوی حسین از ابتداست این پسر دست خدا با دست از پیکر جداست این پسر روح حسین ابن علی «روحی فدا»ست این پسر ماهی است در بین دو مهرِ فاطمه این بـود باب الحـسین و باب حـاجـات همه بیت مولا، باغ جنّت، یاسمن، عباس توست روح غیرت، جان آزادی به تن، عباس توست هاشمیّون را چراغ انجمن، عباس توست وارث شمشیر و دست بوالحسن، عباس توست ملجأ و باب المراد مرد و زن، عباس توست بتشکن: مولاعلی، لشکرشکن: عباس توست این خـداونـد ادب، عـبد خـداوند است و بس درشجاعت، در وفاداری، نظیرش نیست کس کیست عباس آنکه وجه الله محو روی اوست آل هاشم را همه دل در کمند موی اوست همچو خوی حیدر و زهرا؛ یقیناً خوی اوست ذوالفقـار فاتـح خیبـر، خم ابـروی اوست نخل سرسبز ولایت قامت دلجوی اوست آبـروی آبـرومندان ز خاک کوی اوست از دل گهـواره تـا امـواج خون در عـلـقمه لحظهای غـافـل نگردید از حسین فـاطـمـه آفتاب طلعـتش خورشیـد رخسار حسین! دیـدن رخسـار او، تکـرار دیـدار حسین! از شب میلاد بودش دل، گرفتار حسین! نقد جان در دست و سرگردان به بازار حسین! با سر و با دست و چشم و تن خریدار حسین! حامی و سردار و سقّا و علـمدار حسین! با وجـود آن که خود مظلوم ظالمسـوز بود مثل حـیدر عابد شب بود و شیـر روز بود مادر سادات زهرا خوانده خود را مادرش حـیـدرکـرّار میخوانـد حسیـن دیگـرش عمّـۀ سادات می بالد که باشد خواهـرش ایستـاده با ادب حتّی ادب در محضـرش آفـریـنش تـا قـیـامت تشنــهکام ساغـرش حاجت کونین جوشیده است از خاک درش در حریمش اکتفا کردن به یک حاجت کم است کم مخواه از او که او باب المراد عالم است او که بــا مـاه جـمـالـش عـالمآرایـی کند او که بر خاکش سرافرازی جبینسایی کند او که بی وی عشق هم احساس تنهایی کند او که بـر خیـل شهیـدان نیـز آقـایی کـند آل عصمت را ز اشک دیـده سقایی کند خون خود را وقف بر گلهای زهرایی کند جسم و جان و چشم و دست و سر دهد در راه دین گــل کـنـد تـقــدیـم ثـارالله از زخــم جـبـیـن اوست سقایی که در آغوش دریا سوخته هم زده آتش به دریا، هم به صحرا سوخته همچو شمعی در شرار دل سراپا سوخته آب گشتـه در میـان آب و تـنهـا سـوخته مشک هم از اشک آن لبْ تشنه سقا سوخته مثـل تصویـرِ لبِ فـرزند زهـرا سـوخته اشک صد ایّـوب میجـوشد به یاد صبر او تـا قـیـامـت آب مـیگـردد به دور قـبــر او ای خدا را تیـغ بُـرّان در نیـامِ اهل بیت! ای علی را شیر غرّان در کنام اهل بیت ای به رخسـارت تجـلاّی تـمـام اهل بیت ای مقامت در صف محشر مقام اهلبیت هم به «نفسی انت» فرمودت امام اهل بیت هم به شمشیـرت نوشته انـتـقـام اهل بیت میرسد روزی که حق را باز هم یاری کنی بـاز، بـازآیـی و بـر مهـدی عـلـمـداری کنی تشنهای و چـشم ما دریـا به پایت ریخته دل رویِ دل در حریم با صفایت ریخته فیض روح الله در صحن و سرایت ریخته همچو باران استجـابت از دعایت ریخته اشـک ثـار الله روی دستهـایت ریـخـته بال حورالعیـن بَـر پـای گـدایت ریخـته جوشد از خـاک درت اشک منـاجـات همه بیشتر باشد به کویت عرض حـاجـات همه مهر تو دین من، آیین من، ایمان من است زخمهـای پیکـرت آیـات قـرآن من است پای تا سر دردم و خاک تو درمان من است با تو بودن از ولادت دین و ایمان من است ذکر یا عبّاس درمان تن و جان من است دست من خالی و مدحت دُرِّ غلطان من است نـیـستـم قـابـل که گویم «میثم» کوی تـوأم هر که هستـم یا ابـوفـاضـل ثـنـاگوی تـوأم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
سـر سجادۀ دل؛ وقـت نـماز است هنوز بهترین لطف دعا راز و نیاز است هنوز عاشقیِّ من و ارباب چو راز است هنوز این در خانه عشق است که باز است هنوز پـس بـیـا عـاشـق جـود و کـرم یـار شـویـم هـمـگـی مـست مـیِ نـابِ عـلـمـدار شـویـم به روی دست علی ماه هویدا شده است ایـن قـمـر آیـنـۀ هـیـبـت بـابـا شده است به رخش شمس خدا محو تماشا شده است در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است گـفـت اربــاب بـه زیـنـب قــمــرم مـی آیـد دلـت آســوده کـه ســردار حــرم مــی آیــد ناز این دلبر خوش چهره خـریدن دارد گلِ بوسه ز لبـش بَه که چه چیدن دارد حـیدر از لعل لـبـش میل مکـیـدن دارد ماه و خـورشید در این ثانیه دیدن دارد شـیـر با شیرِ خودش لـرزه به دنیا انداخت گـل بـوسـه به روی چـهـرۀ سـقـا انـداخـت جامه ای دوخته مادر، چه به او می آید واژۀ یـاس مـعـطــر چـه بـه او مـی آیـد رفـتـه بر شانۀ حـیـدر؛ چه به او می آید نام فـرمـانـده لـشـگـر چـه به او می آید آمـده درس ادب را بـه جــهــان بـاب کـنـد زَهــرۀ دشـمـن خـود را به رجـز آب کـنـد حـلـقـۀ دار جـنـون بر سـر گـیـسو دارد بَه چه تیغ کجی این طفـل به ابرو دارد بازوانش چو علی قـدرت و نیـرو دارد چون که یا فاطمه را نقش به بازو دارد روی پــیــشـانـی خــود نــور ولایـت دارد یـل مـولاست که این گـونه شجـاعـت دارد ساقی از دست خودت جام می ناب بده تـیـغ بـردار و کمی پـیـش پـدر تاب بده خواب راحت به دل و دیده بی خواب بده قـوّت قـلـب تو به زینب و اربـاب بـده عـجـبـی نـیـست تو را قـبـلـۀ حـاجـات کنند هـاشمـیـون همه شـان بر تو مبـاهـات کـنـند آمدی تا بـشـوی در همه جا یار حـسین لحظه لحظه بشوی محرم اسرار حسین قبل اکبـر تو شدی یـوسف بازار حسین تو فقط گشته ای عباس عـلـمدار حـسین پـا بـکـوبـی هـمـۀ ارض و سـما می لـرزند تو چه کردی که همه از غضبت می ترسند در سیاهی زمین روی چو ماهت کافی ست تا که والیل شود موی سیاهت کافی ست علی اکبر که بَرت هست سپاهت کافی ست تیغ بگذار زمین نیمه نگاهت کافی ست برق چشمت بکـند کار دو صد خـنـجـر را آمــدی زنــده کــنــی واژه یــا حـــیــدر را بـا غـلامـی شما بـوده که عـزّت داریـم از شما درس وفاداری و غـیرت داریم هر چه داریم ازین گوشه چشمت داریم دور ایــوان شـمـا مـیـل زیـارت داریـم ما که عـمـری ست گرفـتار گرفـتار تـوأیـم کـاش هــر روز بـبـنـیـم کـه زوار تــوأیــم جـان عـالـم بـشـود کـاش فـدای دسـتـت پــادشــاه اسـت بـه والله گــدای دسـتـت بـاب حـاجـات شـده نـام عـطـای دستت روضه ها خوانده ام ای یار برای دستت روز محشر که شود دست تو نزد زهراست دست تو روز قیامت که شود شـافع ماست
: امتیاز
|
مدح و ولاد ت حضرت عباس علیه السلام
عطری از سمت خدا دل را بهاری می کند چشمه های نور را درسینه جاری می کند نور فوق کل نورِ چهـرۀ خـورشید و ماه دارد امشب سینه را آئیـنه کاری می کنـد حضرت خورشید امشب ماه کامل دیده است تا بخـنـدد ماه او لحـظه شمـاری می کند بر روی این مـاه سیـما از برای کـربـلا حضرت خورشید سرمایه گذاری می کند تا که در دستان این زیبا پسر گیرد قرار ذوالفقار از شوق دارد بیـقراری می کند حضرت خورشید خود را در جمال ماه دید مرتضا شـیر خـدای دیگـری در راه دید محـو روی دلـربایـش آسـمـانها و زمیـن نیست چون او خلق را از اولین تا آخرین نیست جای هیچ تردیدی که اندر خلقتش آفـرین بـایـد که گـفـتا بر عـلمدار آفـرین گر ترک بردارد امشب کعبه جا دارد بلی بــاز حـیـدر آمـده این بـار بر اُمُّ الـبـنـین گر یداله فوق ایدیهم علـی شیــر خداست بر یـدالله است او دست خـدا در آستـیـن با جمالش نرخ یوسف از بها افـتاده است او کـجـا و جـلـوۀ نـور امـیـر المـومنـین به به امشب بر حسین بن علی یـار آمده بر سـپـاه یـوسف زهــرا علـمــدار آمــده خنده را آورده امشب روی لبهای حسین می شود آرامش امـروز و فردای حسین نــور او روشنگر راه حسین بن علیست اوست در هرعالمی مهتاب شبهای حسین از بنـفـسی انت مـؤلا می شود فهـمید که اوست مجنون اوست شیدا اوست لیلای حسین کربلا عشق است آری کربلا اوج است هان کربلا را غیر او کس نیست دریای حسین دیــدن روی خـدایــی ابــوالـفضل عــلـی کاشف الکربیست بر روی دلارای حسین با نگاهی او دو عـالـم را سلیمان می کند کافران را با نگاهی جمله سلمان می کند
: امتیاز
|
ولاد حضرت عباس علیه السلام
تا نـفـس هست تا سـلامی هـست بـالِ پـرواز هـست بـامـی هـست مَحرم است آن كسی كه عاشق شد تا كه لــیــلا بُـود پـیـامی هـسـت همه جا گـشـتـه ایــم و فـهـمـیـدیم فقـط این گـوشه احـتـرامی هست ما اویــسیــم و از قَــرَن بــا مــا تـا ابــد گِـرد تو غــلامـی هـسـت جــبــرئـیــلانِ بــامِ عـــبــاســیــم تــا ابــد مــا غــلامِ عـــبــاســیــم با تــو دیــدیــم صد تَـهَـمـتــن را مـــردِ مـــرادنِ مــرد افــكــن را یــال و كـوپــالِ شـیـر مـی ریـزد می كـشـی تا به شـانه جـوشن را رجـزی خـوان هـمه بـیـامـوزنـد شــور شــور آور مــطـنـطـن را با زره خــود و بـیـرقـت دیــدیـم روی ایــن اســب كــوهِ آهــن را نه كه بر خــاك ها عَــلــم بـزنی وای اگــر یك نفس قــدم بــزنـی شیــر در بـیـشــه هـا نـمـی مــانـد صــائــقــه در ســمــا نـمی مــانـد لشكـر آنگـونه هست گـرمِ فـرار كـه به جــز ردِّ پــا نــمـی مــانــد تـا قــدم مـی زنــی به مـیــدان هـا در گــلــوئــی صــدا نـمـی مــانـد آنــچنــان بـا شـتــاب مـی تــازی ردّی از تــو به جــا نـمـی مــانــد جگــرِ ســالــمــی نــمـی بـیــنــی جـز سـر و دست و پا نـمی مانــد لشكــری بود و نیست با عبــاس و خــدا مست كــیست یا عبــاس ســر فــراز از تـمـامی ســرهــا ســروری كـن امـیــرِ ســرورهـا حضــرت نــافــذ البـصـیــرۀ مـا با تـو یـك شــاخــصـنـد بــاورهـا چــقــدر خــورده ای در روضــه نــان و سـبـــزی نــذرِ مــادرهــا چــقــدر گــفت پـیـشِ تـو زیـنـب خـوش به حـالِ تمـامِ خــواهـرها هـمه در ســایــۀ تو خــوابـیـدنــد روی گــل ها گــرفـتـه ای پــرهـا ای تــمـامــیِ غــیــرت حــیــدر شرف الشمسِ حضرت حــیــدر با تــو ای مــاه روشـنــی داریـم حــرف هــای نـگــفـتـنـی داریــم چه خیـالی است از گِــره هامان دست وقـتــی بـه دامـنــی داریــم شبِ میــلادِ تو ســرِ ســال است بـیـنِ خــود چنــد اَرمنــی داریــم سـیـنــۀ مـاست جــای غـم هـایت آه قــلــبــی شـكـســتــنــی داریــم جــانِ ام الـبـنـیـن مــرا دریــاب پشت ما، سـرزمینِ مـا دریــاب
: امتیاز
|